" نامه های حليمه " مجموعه شعری ست که با بی مهری ارشاد و عدم صدور مجوز در دهه هفتاد روبرو شد. ممیزی های آن دوران به غایت ممیزی های حال همچنان با ناخردی دست بر آثار هنرمندان می برند و آثار ارزشمند شاعران و نویسندگان را مثله می نمایند.
با هم به بخش هایی از این مجموعه نگاهی می اندازیم:
۱)
صبح
بیدار می شوم
حليمه نیست
سربازی در آغوشم مرده....
۲)
حليمه شرم نمیکنم بنویسم
کسی که در عکس می بینی من نیستم
هیبت انسانی درنده است که می جنگد
انسانی با چشمانی وحشی
همچنان که میجنگد
تو را هم دوست می دارد
و همچنان که می درد
تو را به آغوشش فرا میخواند
حليمه شرم نمی کنم بنویسم
چشمانت را هنوز هم دوست میدارم
حتی اگر در راه نامه ام را گشوده باشند ...
۳)
حليمه ما روزهاست
بر روی اجساد سربازانی راه می رویم
که چشمانشان از بهت این شکست بیرون درآمده اند ...
4)
حليمه جنگ آنسوی آتش بس بود
و من جنگ را زندگی کرده بودم
و اسارت را
و قانون منع دفع را
و دست های شکسته و شکنجه را
...
حليمه این نامه مرا به گریه می اندازد
تو را هم
و صلح جهانی را هم
اگر به گوشش تیری نچکانده باشند
حليمه آنها
همسنگران را تک به تک از صف خارج می کردند
و با نوک تیز سرنيزه ها
چشمانشان را از حدقه بیرون در می آوردند و ما
تا صبح
برای کاسه های خالی چشمانشان گریه می کردیم
و روز بعد اجبارا
برای حقوق بشر می نوشتیم
حال چشمهای ما خوب است
دلتنگ چشمهای شما
اسرای ایرانی !
۵)
حليمه ما صبح به صبح
پرچمهایمان را بر می افراشتیم که چه؟
حليمه ما هر صبح
پرچمهایشان را به خاک می کشاندیم که چه؟
ما سربازان جهنمی
فاتحان کدام جنگیم؟
حليمه کدام دفاع؟
کدام حمله؟
ما خیل عظیمی از انسانها را کشتیم !